• وبلاگ : دنياي پريسا
  • يادداشت : تولد
  • نظرات : 24 خصوصي ، 52 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    و امشب نمي دانم چرا ؟ از هر شبي خالي ترم ...؟
    ولي ميدانم لحظه هايي هست ..

    همچون پوست ترکاندن بذري در خاک ...

    زندگي از چنين لحظه هايي مي رويد.

    و من دوباره خواهم رويد ...

    سبز خواهم شد ...

    و در گلدان نگاهت گلهاي نرگسي خواهم روياند ...!

    و تو با اشک چشمانت که گويي باراني است

    از شوق سيرابم خواهي کرد ...!
    من به اين اميد هميشه زنده ام ...!

    و بازهم به انتظار چهار فصلي که بيايند و بگذرند و تو بيايي ...! اين بار را ديگر به کوچ نيانديش .....

    به خاک قسم اگر باز بروي ...

    اين بار خواهم مرد ...!

    من به اميد هميشه ماندنت زنده ام .
    شب ها صداي باد مي آيد ...!

    صبح ها صداي ريزش باران ...

    در چشم من صداي خش خش خورشيد

    و سايه گيسويي سياه

    که هيچ وقت از ديدگان نم گرفته ام محو نميشوند.

    پروانه . دوستت دارم